۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

ازین به بعد بلند می‌شه عمر ِ روز

سال‌هایِ پیش از این اگر در شبي، چنین، شاعرانگی‌اي دست می‌داد یک‌راست می‌رفتم سراغ ِ سیاه‌مشق‌هایِ شعر ِ معاصر --- شبانه‌ها، و نه عاشقانه‌ها. و «تا صبح ِ شب ِ یلدا» سایه و شاملو می‌خواندم، یا به صدا-شان گوش می‌دادم. شعر و صدا، و فکر و زندگی ِ کساني که جایِ بابابزرگِ مرا دارند. امّا حالا، که یک‌سالي ست آن شور ِ انقلابی در من فرو خفته است، به این روشن‌فکریِ زودرس پی برده ام و دست از شعر و شعار، هر دو، برداشته ام، دل‌ام می‌خواهد برگردم به شاعرانگی ِ اوّل ِ زندگی، به سادگی ِ دورانِ کودکی --- «آن زمان که تنها غُصّه‌ام شکستن ِ مداد-ام بود!»
سوزي نداره سرما
وقتي که گرمه دل‌ها
تمومه قصّه‌یِ شب
خنده که هست رویِ لب
شب ِ بلند ِ یلدا
عزیز می‌شه پیش ِ ما
جمع که بشیم دور ِ هم...
می‌شکنیم پشت ِ غم

خاله(ها)، دایی(ها)، عمّه، عمو(ها)،
بابا و مامان ِ مامان و بابا
لطیفه، قصّه، خاطره
می‌گن برایِ خود ِشون و ما

آجیل و انار و هندونه
امشب چه‌قد فراوونه!

ازین به بعد بلند می‌شه عمر ِ روز
یواش-شواش می‌رسه عید ِ نوروز
پاییز که جا-ش و می‌ده به زمستون...
بهار می‌آد همیشه از پس ِ اون

سیاهی ِ بلندترین شب ِ سال
رنگي نداره پیش ِ جمع ِ خوش‌حال
این تصنیفِ ساده را لیلا حکیم ِ الاهی در ماهور ساخته است و با اجرایِ چند آوازخوانِ زن و مرد و گروهِ سازهایِ ایرانی، همراه با چند تصنیفِ دیگر از این دست در آلبوم ِ «این گوشه تا اون گوشه» به دستِ نشر ِ موسیقی ِ ماهور منتشر شده است.

پی‌نوشت: می‌خواستم فایل ِ صوتی ِ این تصنیف را، همراه با شرحي از روشن‌فکری‌ام، برایِ شب ِ یلدا بهانه‌یِ نخستین پست ِ وبلاگِ تازه‌ام کنم امّا فرصتِ تنگِ من و سرعتِ اینترنتِ ما مجال نداد؛ تا بعد...